از جمله متن های قدیمی۲
((آروم بخواب عزیزم
بخواب که فردا که بیدار میشی ترحما شروع میشه.
بخواب که یادت بره تمام دردات رو.
بخواب که چند سال دیگه قراره بی خوابی بکشی.
بخواب که درد بی مهری رو نکشی.
بخواب که تمام ادمای اطرافت روباهن. روباهایی با نقاب بره مهربون.
بخواب که قراره دنیا لبخند قشنگت رو بگیره.
بخواب که وقتی بیدار شدی خسته نباشی برای نبرد.
بخواب که دنیا بهت استراحت نمیده.
بخواب، تا وقت داری بخواب.
فردا که پا میشی هیچی مثل امروز نیست.
اما بجنگ.
به عنوان خواهر بزرگتر میگم بهت،
بجنگ تا دنیا باهات راه بیاد.
بجنگ تا قویی بشی.
بجنگ تا پیروز بشی.
بجنگ، برای خودت، برای زندگیت، برای آرزوهات و برای خانوادت بجنگ!)).
*این رو برام نوشت. چند ماه بعد از اینکه فهمید مریضه. نوشت و از من خواست تا بجنگم و حالا من...در حال جنگ تنگاتنگی با خودم هستم. نوشت و رفت. منو در میدان جنگ تنها گذاشت. اما نوشت. حداقل بی هیچ ندایی نرفت.*
((ازجمله خاطرات دختری که دیگر نیست))
__________________________________________________
پ.ن: همینطوری نوشتمش.
شاید بعدا یه کتاب بنویسم به این اسم. اگر دقت کنید زیر اکثر نوشته هامم این اسم هست.
🙂💜